آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: کوه :.

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ب.ظ

به نام خدا

اون خسته از امتحان و من خسته از روزهای سخت و فکرهای دردناک. مجابش کردم این سفر رو بریم. راضی کردن مامان اینهایی که تازه از سفر اومدن هم کار خیلی راحتی نبود.

به هر حال همه چیز درست شد و سه شب و دو روز تو دل طبیعت سپری کردیم.

خیلی عالی بود. بیشتر برای همسر که با کوهنوردی میونۀ خوبی داره.



کوه برای من حالت بدی رو ایجاد می کنه. احساس ضعف شدید می کنم. چیزی که توی دویدن هم احساس می کنم اما تو پیاده روی و شنا نه. در صورتی که همه شون استقامتی هستن.

همسر، که اصولاً خودت باید حدس بزنی که حالش چطوره، خوشحاله یا ناراحت، چندین بار به زبون آورد که چقدر از نشستن روی تراس و نگاه کردن به منظرۀ روبرو لذت می بره. چایش رو می برد اونجا می خورد. هندوانه اش. کامپیوتر و ...




پی نوشت:

خدایا صد هزار مرتبه شکرت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۵
مریم صاد

نظرات  (۱)

خیلی خوش گذشت. خیـــــــــــــــــــــــــــ...لی.
الهی شکر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی