آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: ادامه زندگی به شکلی دیگر :.

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ق.ظ

به نام خدا

همسر از امتحان برگشت. راضی بود. سر مصاحبه شانسی که آورده بود تمام اساتید، اساتیدی بودن که هم باهاشون کلاس داشت، هم آشنایی، و اساتید هم از همسر رضایت داشتند و کلی دل به دلش دادن و استرسش رو هم حل و فصل کرده بودن.

و به این شکل، یه فرم دیگه از زندگی مون آغاز شد.

شکلی که توش راه طولانی ای برای رسیدن به خونه خودمون یا والدینمون، یا محل کار وجود نداره. و تا یه مدتی کتابهای دانشگاهی و درسی توش سوپراستار نیستن. و لازم نیست تمام کارهای خونه رو روی دور تند انجام بدم و وقت نداشته باشم برای کارهای جزئی شخصی. و حالا می تونم با خیال راحت برم یــــــــــک کیلو گوجه فرنگی بخرم و نترسم که اگر خونه بر نگشتم چی می شه.

خلاصه این شکل جدید زندگی ماست + چیزهای دیگه که هنوز جدیدی ِخاص و رنگ و بوی ِخاصی به زندگیمون نداده.

و اما، موکت، یه موکت ساده، که حالا تو تهران انگار کیمیا شده، یه عالمه رنگ زندگی به خونه مون داد. (خونه خودمون سرامیک بود و اینجا کفِش موکته و با فرشها همخونی نداشتن، با بیچارگی موکت مورد نظرمون رو پیدا کردیم)

از صبح زود (به لطف تغییر ساعت 30 شهریور) پاشدم و تمام کارهایی که نداشتنِ موکت مانع می شد تا خونه رو خونه کنم، انجام دادم و حالا که هنوز صبح زوده یه عالمه خوشحالم.


http://www.disneymike.com/photoblog/happy_girl.jpg


پی نوشت:

1- بدون اجبار، صبح زود بیدار شدن رو خیلی دوست دارم. کلی به کارهام می رسم و روزم برکت پیدا می کنه و کلی وقت هم زیاد میارم.

2- دارم با مفهوم "صبر" در پیش برد مسائل، راحت برخورد می کنم. چند روز طول کشید این خونه ترکونی؟؟؟

ولی حالا خوبم و راضی. نه اعصابی خرد شد، نه تنی خسته.

بد نبود.



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۳۱
مریم صاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی