آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: تاج سر مادر :.

پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ق.ظ
به نام خدا
روزها، دقیقه ها، ثانیه ها، جونم رو به لبم رسوندن، تا موعدش رسید.
شب سونوگرافی احساس می کردم، فردا روز اول مدرسۀ بچم هست و به اندازۀ اون هیجان دارم. سه ساعت خوابیدم.
رفتیم. ساعت 8 وقتم بود. تا ساعت 12 رضایت نداد تا رو بنماید. چنان خوابیده بود که دور سرش رو هم نمی شد اندازه گرفت.
واقعیتش رو بخواید از خاص بودنش خوشم اومد. از اینکه تحت هیچ شرایطی (با خوردن یه بطری آب و عسل، شیرکاکائو، آبمیوه، کیک شکلاتی بزرگ، شکلات نانی) رضایت نداد به دلم راه بیاد. هر وقتی که دلش خواست و هیچ زور و اجباری بالا سرش نبود، خودشو از حالت عجیب و غریبش در آورد.
به همسر گفتم:

"عین خودمه. مطمئناً باید باهاش بدون زور حرف بزنم تا کارم پیش بره. آدمی نیست که بشه روش تحکم داشت. "

و تازه هنوز جنین هست، کو تا نوزادی و بعدتر ها.
یه نکتۀ دیگه که فهمیدم در این مسیر بسیار راه گشاست، حمایت من و همسر از هم هست. و آرامش و عصبانی نشدن. یکمی داره دستمون میاد که داریم یه موجود زنده به دنیا میاریم. نه یه عروسک که غذا بکنیم تو حلقش. اونم بخوره و بگه چشم. خدا فقط صبوری بی حد بهمون بده.

و اما...
موقعیت و پوزیشنش به حالت سجده بود. از وقتی اینطوری دیدمش، برای سجده هام دقت بیشتری می کنم. در حال مکیدن انگشتش به سراغش رفتیم. جزء جزءش رو که بررسی کرد بهم تبریک گفت که کاملاً سالم هست. یکی دوتا فاکتور صورتش که معلومه، شبیه منه. شکل استخوان چونه و بینیش مثلاً. و دیگر اینکه، نی نی اردیبهشتی ما، فرزند اول این خونه، یه دختر خانم صورتی-سبز بهاری هست. یه دختر خانم سادات که دلم داره براش ضعف می ره. و من و بابا تازه با معضل نام گذاری مواجه شدیم. انقدر که فکر می کردیم نی نی پسره، اسم پسر رو به تفاهم رسیده بودیم. و حالا دختر...





پی نوشت:
به خاطر جثه م و حالاتم، مادرم، مادر همسر، مادر بزرگم، خیاطم، خودم و خیلی های دیگه حدس می زدن نی نی پسر باشه. براش که نامه می نوشتم شیطونکی و بچه گونه بود. ولی حالا، وضعیت فرق کرده. حالا یک خانم داره به این دنیا اضافه می شه. باید حسابی باهاش حرف بزنم و بهش بگم که چقدر وظایف بزرگی تو این عالم قراره به دوشش باشه. جملات و عباراتم دیگه بزرگونه و مادر دخترونه شده.



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۹
مریم صاد

نظرات  (۵)

ای که الهی خاله قربونش برهههههههههههههههههه :****
۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۶ کشک و بادمجون
خیلی خیلی تبریک میگم مامان دختر کوچولو :-*        انتخاب اسم برای دختر واقعا سخته. من تا روزای آخر دودل بودم .آخرشم خواب دیدم و اینجوری شد که برای مارال تصمیمم قطعی شد.... ایشالا پنج ماه دیگه دختر خوشگلتو بغل میکنی و تازه میفهمی عاشقی چیه  :)
پاسخ:
:) خدایا...

یه چیز بگم بخندی. امروز برای یه کار دیگه رفتم سونو. گفت پسره. بچه مون فعلاً مجهول الهویه است.
ما هم صبرمون زیاده.
فقط این وسط خریدهاش می افته تو وقت سنگین شدنم که نگرانم. مثبت می اندیشم و می گم الآنم تو این هوای سرد و بد نرم بیرون طوری نمی شه.
والااا
ای جوووووونم. 
مریم منم نمیدونم چرا ولی همش حسم این بود که نی نی پسره.
پاسخ:
بند ناف رو پاش بود. اونم قطعی نیست هنوز.
اینو یادم رفت بگم. فکر کن یک درصد بشه به یه اردیبهشتی زور گفت

دیگه ما ها خودمون که میدونیم چه مدلی هستیم 
ای جونم به نی نی اردیبهشتی 
پاسخ:
یه جوری شده که حتی مطمئن نیستم اردیبهشتی هم بشه. :(
کلا سیمین به هیچی فکر نمیکنم. 
روزگار رو سعی میکنم با همسر خوش بگذرونم.  همین.

خوب کاری میکنی عزیزم. این بهترین کاره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی