آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: سوگواری :.

دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ق.ظ
به نام خدا
فوت یهویی بابا بخش سخت ماجرای این چند وقته بود. و داغدار شدن همسر و برادرهاش، و مادرشون، بخش سخت تر ماجرا.
اون بنده خدا که رفت، ولی ما عروسها موندیم با همسرهامون و مادر همسرمون، که شدیداً در حالت عزاداری به سر می برن.
خوبن، خوشن، دور هم جمع می شیم، می خندیم، اما همه شون داغونن. داغون.
همۀ مسائل به بابا ربط داده می شه، همه خاطرات یک راهی پیدا می کنن تا به بابا برسن، همه گذشته ها انگار بابا نقش اصلی رو اجرا می کرده. 

نرجس می گه "تا 6 ماه باید اجازه سوگواری بهشون بدین." این جمله خیلی بیان راحتی داره ولی در عمل، ... نمی دونم آیا می شه باهاش کنار اومد؟




این روزها انگاری سخت ترن از اون روزها


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۰
مریم صاد

نظرات  (۳)

اندکی صبر...
۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۵:۱۵ فاطمه غلامی
خدا رحمتشون کنه
خیلی سخته
دقیقا اونجایی که گفتی همه خاطرات میرسه بابا رو درک میکنم
مادرجونم که فوت کرده بود دقیقا اینجوری بودیم ...
ان شالله رحمت خدا همراهشون و به شما عزیزانشونم صبر عطا بشه
پاسخ:
الهی آمین. 
خدا مادرجون شما رو هم بیامرزه.
خدا صبر زیاد بهتون بده عزیزم. کاملا میدونم چی‌ میگی‌. همسر من که مثل لاکپشت شده بود کاملا منفعل، تا کم کم برگشت به وضع طبیعی.
پاسخ:
خدا بیامرزتشون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی