.: امیدواری :.
يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۰۴ ق.ظ
به نام خدا
با این جاریم دو سه تا مسافرت رفته بودم. اما زمانی که همسایه بودیم و بچه نداشتیم.
الان وضع هر دو مون خیلییییی فرق کرده. بعلاوه اینکه مامان هم همراهمونن و من جز سفر اول به مشهد و همراهی در اتوبوس، و سفر یک روزه دیگه، سابقه سفر این شکلی باهاشون ندارم.
خب فامیل شوهر که مامان اینهات نمیشن، بی تعارف. هرچقدر هم خوب باشن و با هم ردیف باشید. واسه همین نگران این سفرم.
امیدوارم برگردم و بگم یه عالمه خوش گذشت. شمام دعا کنین.
هوووم.
پی نوشت:
واقعیتش، هم یه جورایی مجبور شدم و هم "دلم خواست" تجربه شون کنم. که البته دومی مهمتره تو ماجرای این بار.
شاید واقعا اونقدری که فکر می کنم سخت نگذشت.
۹۶/۰۵/۰۱