آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: دختر کوهستان :.

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۰۲ ق.ظ

به نام خدا

زار نزدم. دوسه تا فحش آبدار نثارش کردم.

یعنی خودش مجبورم کرد که فحشش بدم. خط به خط کتاب رو تا این حد توصیفات عالی کردی، اینهمه از تاریخ قفقاز توش آوردی، اینهمه گره و رهایی گره و رهایی انداختی وسط که اینطوری تمومش کنی آخه؟؟؟؟



ازین کتابهایی بود که دوست داشتم و دوست نداشتم تموم بشه. پر از نور و حس خوب و رنگ و غم و وقایع تلخ و شیرین و روایتهای زندگی جذاب و ... با اون جلد قشنگش...

حیف. اصلا از آخرش خوشم نیومد. 

بی تربیت.




پی نوشت:

کتاب که می خوندم همسر کنارم رو کاناپه خوابش برد. تموم که شد بیدارش کردم که بره سر جاش بخوابه. تو چشمهام نگاه کرد و گفت:

"می بینم که از آخرش خوشت نیومده!"




یعنی صفحات آخرو خونده فهمیده یا از رو قیافه م؟؟؟

در هر دو صورت لایک داره والا.

الحمدلله

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۸
مریم صاد

نظرات  (۱)

چه لذتی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی