آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: آرش :.

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۴ ق.ظ

به نام خدا

آخ آخ آخ دیدی چی شد؟

صدسال پیش کتاب عزیز نادر ابراهیمی عزیز رو خوندم و چیزی ازش ننوشتم!



 مجموعه داستانی که یکی در میون می فهمیدم و نمی فهمیدم.

سر یکی از داستانها از عشق پر شدم. سر یکی از غم، و سر داستان جهنم، جرئت نداشتم اون وقت شب، داستان رو تموم کنم. بسکه زیبا توصیف کرده بود. عینهو تئاتر. و من نگران از اینکه تا صبح بخوام خوابش رو ببینم تندی برگشتم سر داستان عشقی و سعی کردم با خیال اون بخوابم. 

ولی برام جالبه، همش 40 صفحه کتاب، اینهمهههههه ذهن آدم رو مشغول کنه! و مجبور بشی اینهمه تجزیه تحلیلش کنی!!!



پی نوشت:

واقعا چرا بعضی ها با وجودی که خدا نعمت رو براشون تموم کرده نمی تونن خوشی دیگران رو ببینن و تلاش می کنن خوشی دیگران رو هر طور که هست ازشون بگیرن؟؟؟

من فکر می کردم الانه ملت اینجوری شدن. ولی انگار همیشه بودن و هستن و خواهند بود. :(


 پناه بر خدا


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۷
مریم صاد

نظرات  (۳)

سلام بانو
این کتاب رو تا حالا ندیده بودم کسی ازش بنویسه
ممنون از معرفی👌
پاسخ:
شاید تازه چاپ شده باشه!
سلام بانو
ندیده بودم تا حالا کسی از این کتابشون بنویسه
ممنون از معرفی👌

+بعضیا تو این مورد روی قابیل رو سفید کردن 
پاسخ:
...
۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۳ کشک و بادمجون
انگار همیشه بودن و خواهند بود ...
پاسخ:
هعییییی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی